همهچیزی دور است و دیرزمانیاست که رفتهاست. خیال می کنم که ستارهای که بر فراز من چشمک میزند یک میلیون سال است که مردهاست. خیال میکنم در ماشینی که گذشت اشکهایی بود و چیزی موحش گفته شد. ساعتی دست از تیکتاک در خانه برداشت در طول راه… این حکایت کی آغاز شد؟ میخواهم از قلبم بیرون بپرم و زیر آسمان بی شمار قدم بزنم. میخواهم دعا کنم. و بیشک از همهی ستارگانی که دیرزمانی پیش، نابود شدند یکی هنوز زندهاست. گمان می کنم می دانم که کدامشان است. کدامشان، در پایان نورافشانی خود در آسمان چون شهری سفید برجای میماند.
#راینر ماریا ریلکه
#راینر ماریا ریلکه
همهچیزی دور است و دیرزمانیاست که رفتهاست. خیال می کنم که ستارهای که بر فراز من چشمک میزند یک میلیون سال است که مردهاست. خیال میکنم در ماشینی که گذشت اشکهایی بود و چیزی موحش گفته شد. ساعتی دست از تیکتاک در خانه برداشت در طول راه… این حکایت کی آغاز شد؟ میخواهم از قلبم بیرون بپرم و زیر آسمان بی شمار قدم بزنم. میخواهم دعا کنم. و بیشک از همهی ستارگانی که دیرزمانی پیش، نابود شدند یکی هنوز زندهاست. گمان می کنم می دانم که کدامشان است. کدامشان، در پایان نورافشانی خود در آسمان چون شهری سفید برجای میماند.
#راینر ماریا ریلکه