پرسیدم هنوز دوستم داری؟!
و تو پس از سکوتی طولانی
گفتی «نگاه کن»، «دور دست»

آنجا در نور، کم سو و دور
گوزن‌ها لحظه‌ای بی‌حرکت ایستادند
سپس تند و سبک
به بوته‌زار گریختند

اینجا و آنجا برگ‌ها زرد شدند
و این بود آنچه پس از آن می‌خواستی بگویی
«سپتامبر، پاییز از راه می‌رسد»

#گوزنها_میریام فان هی
پرسیدم هنوز دوستم داری؟! و تو پس از سکوتی طولانی گفتی «نگاه کن»، «دور دست» آنجا در نور، کم سو و دور گوزن‌ها لحظه‌ای بی‌حرکت ایستادند سپس تند و سبک به بوته‌زار گریختند اینجا و آنجا برگ‌ها زرد شدند و این بود آنچه پس از آن می‌خواستی بگویی «سپتامبر، پاییز از راه می‌رسد» #گوزنها_میریام فان هی
Like
Love
5
0 Commentarii 0 Distribuiri 395 Views