دلم می‌خواهد ساده‌ترین احساس را توضیح دهم
شادی یا غم را
ولی نه مثل دیگران
که به ریشه‌های باران یا خورشید می‌رسند.

دلم می‌خواهد نوری را شرح دهم
که در من زاده می‌شود
و می‌دانم که
به هیچ ستاره‌ای شبیه نیست
آن‌قدرها روشن نیست
چندان ناب نیست
و قطعیتی ندارد.

می‌خواهم شجاعت را توصیف کنم
بی‌آن‌که شیری خاک‌آلوده را پشت سرم بکشانم
یا هراس را
بی‌آن‌که آب از آب تکان بخورد

برای آن‌که راه دیگری بیابم
همه‌ی استعاره ها را می‌بخشم
تا یک کلمه بازگردد
کلمه‌ای که از سینه‌ام چون دنده‌ای بیرون می‌جهد
کلمه‌ای
که در مرزهای پوستم محاصره شده است.

ولی انگار ممکن نیست.

#زبیگنیف هربرت
دلم می‌خواهد ساده‌ترین احساس را توضیح دهم شادی یا غم را ولی نه مثل دیگران که به ریشه‌های باران یا خورشید می‌رسند. دلم می‌خواهد نوری را شرح دهم که در من زاده می‌شود و می‌دانم که به هیچ ستاره‌ای شبیه نیست آن‌قدرها روشن نیست چندان ناب نیست و قطعیتی ندارد. می‌خواهم شجاعت را توصیف کنم بی‌آن‌که شیری خاک‌آلوده را پشت سرم بکشانم یا هراس را بی‌آن‌که آب از آب تکان بخورد برای آن‌که راه دیگری بیابم همه‌ی استعاره ها را می‌بخشم تا یک کلمه بازگردد کلمه‌ای که از سینه‌ام چون دنده‌ای بیرون می‌جهد کلمه‌ای که در مرزهای پوستم محاصره شده است. ولی انگار ممکن نیست. #زبیگنیف هربرت
Like
4
2 Comentários 0 Compartilhamentos 1921 Visualizações