همه درد این بود که یا میخواستند آدم را بپوشانند و پنهان کنند، و یا تلاش میکردند لباس را بر تن آدم جر بدهند، و ما یاد گرفتیم که بگریزیم. اما به کجا؟ مرز بین این دو کجا بود؟ کجا باید میایستادیم که نه اسیر منادیان اخلاق باشیم و نه پرپرشده دست درندگان بیاخلاق؟ #پیکر فرهاد_عباس معروفی
همه درد این بود که یا میخواستند آدم را بپوشانند و پنهان کنند، و یا تلاش میکردند لباس را بر تن آدم جر بدهند، و ما یاد گرفتیم که بگریزیم. اما به کجا؟ مرز بین این دو کجا بود؟ کجا باید میایستادیم که نه اسیر منادیان اخلاق باشیم و نه پرپرشده دست درندگان بیاخلاق؟
#پیکر فرهاد_عباس معروفی
مرا ای ماهی عاشق! رها کن؛ فکر کن من هم
یکی از سنگهای کوچکِ افتاده در نهرم
تفاوتهای ما بیش از شباهتهاست؛ باور کن!
تو تلخی شرابِ کهنهای، من تلخی زهرم..
#فاضل_نظری
من شیفته خیره شدن به آسمان پس از غروبام؛
غرق شدن در موسیقیهای آرام؛
نشستن در تاریکی محض.
تمام چیزهایی که مردم
آنها را افسردهکننده میدانند؛
اما پیوند من را
با آرامش نهفته در اعماق درونم
دوباره برقرار میسازند.
من شیفته خیره شدن به آسمان پس از غروبام؛
غرق شدن در موسیقیهای آرام؛
نشستن در تاریکی محض.
تمام چیزهایی که مردم
آنها را افسردهکننده میدانند؛
اما پیوند من را
با آرامش نهفته در اعماق درونم
دوباره برقرار میسازند.